شب « چله» و حسرت بارانی کودکان حاشیه نشین شهرم
- شناسه خبر: 2960
- تاریخ و زمان ارسال: ۳۰ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۲:۳۶
- نویسنده:
![](https://marivanava.ir/wp-content/uploads/2018/12/IMG_20181221_141947_182.jpg)
شب 《چله 》و حسرت بارانی کودکان حاشیه نشین شهرم
جمعه آخرین نفس های آذر ماه است.
تنها یک روز به آخرِ پاییز مانده است.
در خانه نشستهام و از پنجرهٔ اتاقم باران را به تماشا نشسته ام.
بارانِ هفته ها و روزهاست خاکهای به طبق نشسته شهر را رُفته و گردها را زدوده است.
خانه ات آباد باران!!!
هوا بارانی مریوان آنچنان زلال و شفاف است که میتوانم سنگریزههای کوهِ «ایمام» و«فیله قوس» را بشمارم.
مدهوش هوای حیاتبخشِ این شهرم.
شهر نیست: یکپارچه بهشت است.
نه فقط فروردین و اردیبهشت مریوان آبروی بهشت را میبرد، بلکه همهٔ ماههایش چنین سودایی در سر دارند.
درختان گردو و توت خانه های قدیمی و محلات حاشینه نشین شهرم رنگ سبز خود را به زردی پاییزی هدیه داده اند.
درد های یشان بی شمارند،درختان را نمی گویم کودکان محلات فقیر نشین و کمربندی های شهرم را می گویم .
شب چله «یلدا» سوز نم نم بارانش را تا لب خانه های نمور و پله کانی محلات فقیر نشین« کمر بندی »آورده است.
کودک بالانشین کمربندی در کنج اتاق سرد و نمور خود برفراز آن بلند بالای خانه امید پدری« کول بر» خود همچون عقابی مغرور محلات مرفه نشین«بهاران» ومرکز شهر را آنچنان ریز و کوچک می بیند انگار تو گویی اصلا وجود ندارند.
آری!شب چله تا ساعاتی دیگر بی کارت دعوت کودکان فقیر نشین محلات سوز سرما خود را به رخساره کودکان مهمان می کند.
آنطرف تر مادر رنجور شاید با این همه فقر ونداری نمی داند چه حکایتی برای شب چله«یلدا» کودکش بسراید.
آخر چند روزیست همکلاسی ها کودک فقیر وحاشیه نشین در مدرسه از تدارک شب چله داستان ها در رویای کودکانه اش سروده اند.
پدر «کول بر» و«کارگر» ام روز ها و بلکه ماه هاست همچنان بیکار و توگویی رنج بیکاریش ، بیمارش کرده و در کنج اتاق نم گرفتیمان روزگار به زخم نمک می زند.
آسمان شهرم« مریوان» همچنان بغض دارد نمی دانم از دلتنگی روز آخر پاییز است یا رنج غم نان پدر بیکار و شاید هم آمدن شب چله…..
پس ببار باران….ببار! شاید نم نم نازک خیالی تو رویای شب چله «یلدا» کودکان حاشیه نشین شهرم را به دست کاخ فراموشی بسپارد.
شب چله« یلدا» بر همه کودکان شهرم بارانی…….
به قلم بهرام غلامی« خبرنگار» مریوان آوااااا